افسردگی اغلب به عنوان “سرماخوردگی معمول” بیماری روانی شناخته می شود. در واقع، از سال 1915، نرخ افسردگی به طور مداوم در هر دهه متوالی در حال افزایش بوده است. من برخی از فراگیرترین و مضرترین افسانه ها و باور های غلط افسردگی را داخل مقاله برایتان توضیح خواهم داد.
(1) افسردگی نتیجه “عدم تعادل شیمیایی” است
یکی از باور های غلط افسردگی عدم تعادل شیمیایی است.این ایده که عدم تعادل شیمیایی، یا به طور خاص، افسردگی را می توان به سطح سروتونین کاهش داد، رابطه بین شیمی مغز و افسردگی را کاملاً مخدوش کرده است. این روش ساده برای کاهش یک بیماری روانی پیچیده به مجموعه ای از انتقالات عصبی (یا فقدان آن) در مغز توسط شرکت های داروسازی که محصولات خود را به عنوان “راه حل سریع” نهایی برای افسردگی تبلیغ می کنند، تداوم یافته است. روانپزشکان و محققان افسردگی هنوز به طور خاص رابطه بین تمام اتصالات عصبی مختلف و شلیک مغز ما و افسردگی را جدا نکرده اند. در واقع، مفهوم سروتونین که پایه اصلی بیولوژیکی یا ریشه اصلی بیماری است، «ساده سازی بیش از حد کاهشی یک حالت بیولوژیکی بسیار پیچیده» است (گرینبرگ، 2010، ص 197).
(2) دارو موثرترین درمان است
افسانه و یکی از باور های غلط افسردگی فوق به عنوان کاتالیزور افسانه بعدی عمل می کند – یعنی این تصور که داروها موثرترین مداخله تا به امروز در درمان افسردگی بالینی هستند. در واقع، استانداردی که FDA برای تایید و فروش داروهای روانپزشکی به مصرفکنندگان میخواهد، استاندارد بالایی نیست: تنها دو مطالعه مستقل که نتایج قابلتوجهی به نفع داروها داشته باشند، بدون توجه به اینکه چند آزمایش ممکن است برای ارائه چنین مورد نیاز باشد، مورد نیاز است. یافته ها به عبارت دیگر، «تا زمانی که تحقیقات در نهایت شواهدی دال بر اثربخشی به دست آورد، شکستها از کتاب باقی خواهند ماند. به همین دلیل است که داروهای ضد افسردگی تایید شده اند، حتی اگر مطالعات زیادی نشان داده اند که آنها بی اثر هستند.» (گرینبرگ، 2010، ص 216). علاوه بر این، تحقیقات نشان میدهد که کاهش علائم افسردگی که با استفاده از داروهای ضد افسردگی مشاهده میشود، ممکن است بیشتر نشاندهنده اثر دارونما باشد تا فواید خود دارو. به عنوان مثال، برخی منابع ادعا می کنند که تا 80 درصد از اثربخشی داروهای ضد افسردگی به دلیل اثرات دارونما است (به گرینبرگ، 2010 مراجعه کنید). این با توجه به عوارض جانبی مستند (و نه چندان مستند) هزینه بالایی دارد – از جمله مهمترین آنها که در برخی موارد، از قضا، استفاده از داروهای ضد افسردگی در واقع افکار خودکشی را افزایش می دهد (به ویژه در بین نوجوانان).
(3) افسردگی یک بیماری است
افسوس که یکی از باور های غلط افسردگی که به شدت بین مردم پخش شده است همین مورد است، هر دو افسانه فوق به عنوان اساس این افسانه بعدی عمل می کنند – یعنی عبارت قدیمی “افسردگی یک بیماری است”، که دلالت بر این دارد که این بیماری روانی بسیار پیچیده شبیه به شرایط پزشکی صرف عمل می کند. به عنوان مثال، روانپزشکان اغلب از روش مشابهی استفاده می کنند که دیابتی برای درمان بیماری خود انسولین مصرف می کند. آنها ادعا می کنند که افراد افسرده نیز باید داروهای خود را مصرف کنند. این یک تشابه بسیار نادرست به دلایل متعددی است. اولاً، می توان به طور قطعی دیابت را به عنوان یک وضعیت پزشکی تشخیص داد و تأیید کرد. همچنین میتوان با قطعیت دلایل پزشکی زمینهای در پشت وضعیت دیابتی را شناسایی کرد. در نهایت، میتوان با قطعیت تشخیص داد که تا چه حد میتوان بیماری را با تجویز انسولین کنترل/درمان کرد (به ویژه در مورد دیابت نوع I). هیچ آزمایش خون قطعی یا معاینه فیزیکی دیگری وجود ندارد که بتواند تشخیص افسردگی را تعیین کند. در واقع، برخلاف کل پارادایم پزشکی، علائم بیماری در واقع اساس تشخیص در مورد افسردگی است. علاوه بر این، یک مداخله واضح، پزشکی یا غیره، وجود ندارد که بتوان برای یک فرد افسرده اجرا کرد که در همه موارد مؤثر باشد.
اگر افکار خودکشی دارید، برای حمایت و کمک از یک مشاور آموزش دیده از طریق ما میتوانید ارتباط داشته باشید.
(4) اگر علائمی را تجربه کردید، افسردگی دارید
افزایش چشمگیر نرخ افسردگی نه تنها در ایالات متحده، بلکه در سراسر جهان این سوال را مطرح می کند که آیا ما در تشخیص و تشخیص زمانی که افراد از نظر بالینی افسرده هستند، بهتر شده ایم یا، رک و پوست کنده، آیا ما شروع به آسیب شناسی تجربیات عادی انسانی کرده ایم؟ جستجوی بیوقفه کمال و همهجای آگهیهای ضدافسردگی در هر کجا که میرویم، ممکن است افرادی را که با کشمکشهای منظم ناشی از انسان سر و کار دارند، وادار کند که به اشتباه تصور کنند که افسرده هستند، فقط به این دلیل که همیشه خوشحال نیستند. . همانطور که سعی می کنم به دانش آموزانم منتقل کنم، بیماری روانی فقط اغراق در تجربیات عادی انسان است. بنابراین فقط به این دلیل که فرد ممکن است گاهی اوقات در خوابیدن مشکل داشته باشد، یا تمرکز یا تمرکز خود را از دست بدهد (هر دو علامت با افسردگی مطابقت دارند)، به این معنی نیست که فرد از نظر بالینی افسرده است. فرد باید در نظر بگیرد که آیا چیزی که تجربه می کند منجر به اختلال در عملکرد یا نقص می شود یا خیر، و به یاد داشته باشید که هیچ زندگی یا تجربه ای هرگز کامل نیست. پس این مورد نیز یکی از باور های غلط افسردگی است.
(5) مردان افسرده نمی شوند
یک فرض رایج وجود دارد که افسردگی یک بیماری زنانه است. این کاملاً خالی از لطف نیست، زیرا زنان دو برابر بیشتر از مردان به افسردگی مبتلا میشوند، رقم قابل توجهی که در واقع در سراسر جهان وجود دارد. با این حال، تفاوت بین جنسیت به این معنی نیست که مردان از افسردگی مصون هستند. در واقع، برخی از محققان ادعا می کنند که مردان ممکن است به همان اندازه در برابر افسردگی آسیب پذیر باشند، اما کمتر به دنبال کمک یا درمان هستند، زیرا این مخالف ساختار سفت و سخت مردانگی است. علاوه بر این، مردانی که افسردگی را تجربه میکنند، ممکن است علائم را به روشهای احساسی کمتر و روشهای پنهانتری مانند رفتار کردن، پرخاشگری، و/یا مصرف الکل یا مواد نشان دهند که ممکن است به درستی به عنوان تظاهرات افسردگی شناسایی نشود. به عبارت دیگر، ممکن است الگوهای جنسیتی برای بیان علائم افسردگی وجود داشته باشد که احتمال شناسایی و مشاهده بیماری روانی در زنان را در مقایسه با مردان بیشتر کند.
نکته پایانی این است که افسردگی یک بیماری روانی پیچیده است که اغلب در فرهنگ ما به اشتباه تعبیر می شود و به اشتباه درک می شود. همانطور که هیچ دو دانه برفی شبیه هم نیستند، به قول معروف، هر مورد افسردگی مزاحمت ها و پیچیدگی های خاص خود را دارد. ما باید در نحوه تشخیص و درمان این بیماری کلی نگرتر باشیم و کمتر به راه حل های سریع یا پاسخ های به ظاهر آسان (اما اغلب اشتباه) متکی باشیم.